يكبار ديگر ذبيحالله منصوري
حسن لطفي
دير به جشنواره سينماحقيقت ميرسم. جشنواره از روز سوم برايم شروع ميشود. با فيلمي درباره نويسندهاي كه هر بار نامش را ميشنوم، نميدانم بايد به احترامش به پا برخيزم و كلاه از سر بردارم يا... .فيلم مشتزني در رينگ ساخته حنيف شهپرراد يكبار ديگر نام ذبيحالله منصوري را توي سرم مياندازد. فيلم سر و شكل درستي دارد و بهبودي كه در لحظاتي نقش او را بازي كرده نسبتا شبيه او است. فيلمبرداريش خوب است و تدوين درستي دارد. هنگام تماشاي فيلم يكي ميگويد هويدا را هم ببين. پرتره خوبي از هويداست. ميگويد فيلم بيطرفانهاي است. باورش سخت است. مگر ميشود فيلمي درباره هويدا ساخت و... اصلا بيطرفي در سينما حرف درستي نميتواند باشد. بهترين شكل اين است كه حداقل شخصيت را از جهات مختلف بررسي كني. فيلم هويدا را كه محسن كريميان ساخته، چنين فيلمي است. از آرشيوهاي تصويري و صوتي بهره خوبي برده است. فقط بخش پاياني زندگي او را دور تند رد كرده است. گمانم اصل زندگي هويدا در روزهاي پاياني زندگي او است. به گمانم نسبت به سالهاي گذشته، شخصيتها را از زواياي بيشتري ديدهاند يا حداقل در مورد ذبيحالله منصوري و هويدا اينطور است (يا من اينطور فكر ميكنم) در كنار اين فيلم، فيلمهاي آگيرا، كابوك، شنا خلاف جهت را هم ديدهام كه هر كدامشان جاي درنگ دارند. حضور ناپيدا و قدرتمند دوربين در هر سه فيلم برايم دلچسب است. محمدصادق اسماعيلي، سازنده آگيرا و جواد رزاقيزاده، نويسنده و كارگردان شنا خلاف جهت و جعفر صادقي، كارگردان كابوك خوب ميدانند چطور حضور دوربين را براي آدمهاي جلوي دوربين ناپيدا كنند. اين يعني وقتي مستندهايشان را تماشا ميكردم انگار خودم آنجا بودم. در مورد هر كدام از فيلمها ميتوان ساعتها صحبت كرد، اما فعلا فقط بدانيد تا اينجا كه فيلم ديدهام، فيلم بد نديدهام حتي فيلم بازگشت گور ايراني ساخته فتحالله اميري و نيما عسگري را كه به دليل خستگي بيش از حد تا انتها تماشا نكردم، فيلم خوبي است. فقط بدانيد خروجم از سينما ربطي به فيلم نداشت.